روی در ورودی خونه مادر بزرگ : علی جان ، ننه کلید در زیر گلدان جلوی دره.
با موجودی مواجهه هستیم به نام: بتول چهار راه فرمانیه، ساعت 12 ظهر
صبر و باز هم صبر باشه خدا ، حرفی نیست ، هیچ حرفی نیست. صبر میکنم. شرمنده اخلاق ورزشیتم . . . من موندم وقتی دو نفر دارن با هم حرف میزنن ، یه نفر که خب اگرچه میتونه شخص عزیزی هم باشه برا چی باید بیاد بشین ور دل اون دوتای دیگه. خلاصه میخوام بگم اگر یه وقت دیدین دو نفر دارن با حرف میزنن ، یا یه نفر سرش حسابی توی کار خودشه (مثلاًداره با کامپیوترش ور میره) هرگز وردلش نشینید چون ممکنه توی رودربایستی گیر کنه و حرفی بهتون نزنه ولی توی دلش از خدا میخواد که از دستتون خلاصش کنه. خلاصه از وردل نشینی جداً بپرهیزید که کفر سگ به بار آرد . . . اگه فهمیدی اسم اینی که الان هست چیه به منم بگو ، فقط نگو وابستگی و از این جور حرفاست که میدونم نیست. خودم فکر کنم از هموناست که باید توی پستو نگهداری بشه.
من به صبح روشن فردا امیدوارم
حیف گِل که بخوان در مخابراتو باهاش بگیرن. لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|