چه حالی میده هیشکی نمیاد اینجا. (البته به جز تو جانم ، که دوست دارم همیشه به اینجا سربزنی)
آمدهام که سر نهم ، عشق تو را به سر برم
دیشب روی مونیتورم جملاتی نقش می بستند که فقط یکی از اونها برای داغون کردنم کافی بود. فقط اینو بگم که انقدر فشارم رفته بود بالا که چهارپنج بار نزدیک بود پای کامپیوتر حالم بهم بخوره. الانم که دارم اینارو مینویسم هنوز اون جملات عین زیرنویس پشت سرهم دارن از جلوی چشمام رد میشن. (چقدر نگفتن سخته خدا، خودت این بنده بیچارتو دریاب)
میخواستم اقرار کنم که با همه فکرهایی که کرده بودم الان دارم میبینم که معادلاتم دارن یه جورایی بهم میخورن، البته نگران نیستم چون اینبار اونی که داره بهمشون میزنه ، همونیه که ازش خواسته بودم برام حلش کنه. (دیگه خودت میدونی، بهم بزنی، بهم نزنی، اول و آخر خودت باید درستش کنی (اینم گفتم که بدونی میدونم، کار کار خودته و لاغیر . . .))
امروز جلوی دکه روزنامه فروشی دیدم تیتر اکثر روزنامه ها مربوط میشد به تبعات گزارش البرادعی در خصوص سناریوی انرژی هسته ای ایران. شب هم که داشتم بعد از چند هفته اخبار میدیدم ، متوجه شدم که قراره حاج محمود در خصوص این سناریو افاضه کنن و طبق معمول با سینه ای مالامال از خبرهای خوش برای ملت غیور، انقلابی، فهیم، شجاع و موقیعت شناس ایران ، جلوی دوربین حاضر بشن. بعدش رفتم توی فکر و آخر به این نتیجه رسیدم که : برخلاف شترسواری که دولادولا نمیشه ، علی الظاهر این کار در خصوص ... سواری امکانپذیره.
پسره به مراقبه گفت : میخوام برم دستشویی اونم گفت هنوز 2 ساعت تا آخر جلسه مونده دلم براش سوخت
امروز فهمیدم بستن شوفاژ کمه، باید در و پنجره ها رو هم باز کرد، دیگه بوی بهار میاد (کاش زودتر اومده بود) . . .
تاثیر بستن شوفاژ اتاق ، از صدتا کلاس کنکور بر راندمان مطالعاتی بیشتره (میگی نه امتحان کن!) . . .
به دکه داره گفتم : آقا یه اعتماد گفت : ملی بود یا ساده
بدبختی ما اینه که اغلب بچه های مستعد و باهوشمون میرن ریاضی و علوم پزشکی میخونن . . .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|